» . |
پیغام مدیر : محمد رضا ابطحی مقدم
(((بسم الله الرحمن الرحیم )))
که را می جویی ؟
گاه از غم او ، دست زجان می شویی
گه قصه ی او به درد دل مـــــی گویی
ســـــرگشته چرا گرد جهان می پویی
کو از تو برون نیست ، که را می پویی
// مولوی //
بزرگان پهنایی
رویدادهای روستای پهنایی
تصاویر شهدای پهنـــــــایی
محصــــــولات کشـــــــاورزی پهنایی
پروژه ها و اقدامات انجام شده توسط دهیاری پهنایی
تصاویر اماکن عمومی روستای پهنایی
آمــــوزش و ترفــــندهای رایانه ای
مطالب سیاسی و فرهنــــگی
مطالب مــذهبی واســـلامی
مطالب هـــنری وعاشقانه
نکته های جالب از هرجا
مناسبت های مختلف
مطالب بهــداشتی
مطالب آموزشی
مطالب متفرقه
تصاویر دیدنی
مقاله ها
سخنان مقام معظم رهبـــــری
سخنان گهربارحضرت امام خمینی (ره)
برای جستجو در همین صفحه وبلاگ واژه کلیدی مورد نظرتان را وارد کنید :
بازدید امروز: 24 نفر
بازدید دیروز: 12 نفر
کل بازدید: 155244 نفر
باران بهاری هدیه نوروزی خداوند تبارک وتعالی به مردم قاینات
در این روزهای زیبای بهاری رحمت الهی باریدن گرفت و به شکرانه این همه نعمت سر تعظیم فرو می بریم واز نعمات الهی سپاسگزاری می کنیم .هر چند می دانیم که نمی توانیم شکر این همه نعمت رابجا آوریم ولی همن قدر که شکر گزار الطاف الهی باشیم کافی است
خدایا : از تو می خواهیم که نعمات خود را از مردم ایران دریغ نفرمایی .
خدایا : در این روزهایی که سرزمین ما از لطف وکرمت برخوردار شده از تو می خواهیم که رحمت خود را همیشه بر شهرستان ما فرود آوری.
پروردگارا : در این روزهای آغزین سال نو از درگاه تو تقاضای مغفرت و آمرزش برای خود ورفتگان خود را داریم .
پروردگارا : در این روزهای شادی که ملت ایران با سرفرازی به تمام فناوری های نو ( چرخه کامل سوخت هسته ای ) رسیده ودیروز توسط
ریاست چمهوری اسلامی ایران اعلام گشت ملت ما را بر دشمنان قسم خورده اش پیروز گردان و آنها را در سراشیبی سقوط قرار بده .
خدایا : روح بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ( امام خمینی (ره) ) را از این پیروزی ها شاد گردان زیرا اینها آرزوی دیرین آن یار سفرگرده بود وقلب مقام معظم رهبری را خرسند گردان .
پروردگارا : به تمامی خدمت گذاران جمهوری اسلامی ایران بقاء وطول عمر با برکت (ریاست جمهوری ) عطا فرما .
خداوندا : به مردم سرزمینم ( پهنـــــــایی) توان کارکردن در راه اسلام وقرآن عنایت فرما و ما را قدرت بده که بتوانیم به بندگان تو خدمت بیشتر بنمائیم .
رئوفا : تمامی مریض ها را شفا بده .
...........................................................................................................
باران بهاری که در طی دیروز وامروز در پهنایی باریدن گرفت منظره ای بسیار تماشایی با طبیعت وگیاهان داده است سر وصورت گیاهان شسته شده است و زمین اماده خدمت به گیاهان شده است .
تصاویری از گیاهان بعد از باران :
نوروز جشن آفرینش
جشن نوروزی در میان ایرانیان چنان اهمیت داشت که برخی از جشن های مهم را به شمار روزهایی که تا نوروز فاصله داشت می خواندند
بیشتر روایات اسطوره ای ـ افسانه ای ایران دوره پیشدادی را زمان پیدایی نوروز و جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی را بنیانگذار نوروزو آیین نوروزی به شمار آورده اند
از پیشینه تاریخی نوروز و آیین های آن اطلاعات مستند و دقیقی در دست نیست. نوروز و جشن نوروزی یک آیین کهن و همگانی و مربوط به نو شدن و جوان شدن طبیعت است. در اقوام مختلف جهان و بومیان ایران، پیش از آمدن آریایی ها به ایران، نوروز از مهمترین اعیاد بوده است. «مهرداد بهار» نوروز را یک جشن همگانی در فرهنگ ایران و بین النهرین و آیین نوروزی را یک سنت کهن و احتمالاً رایج از هزاره سوم پیش از میلاد و در منطقه می داند و می نویسد: «این آیین یا همراه با کوچ بومیان نجد ایران به بین النهرین به آن سرزمین رفته، یا هم زمان در سراسر منطقه وجود داشته است. ...
بنام خدایی که به بنده اش قلم را آموخت
باسلام و درود فراوان به کلیه کاربران وبلاگ روستای پهنایی ، شما
می توانید هر روز اخبار روز شهرستان قاینات و استان خراسان جنوبی
را در پایگاه اطلاع رسانی قاین نیوز بخوانید /. م.ر.الف
داغ یک دشت شهید و غم یک دشت اسیر
این همه بار گران بر تن بیمار من است
پای در سلســــــله و دست به دامان وصال
دشمن از بی خردی در پی آزار من است
********************
حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود وقتی که پدرم در صحرای کربلا محصور اهل جور و جفا بود آن سیب را در دست داشت و هرگاه که تشنگی بر او غالب میشد آنرا میبوئید تا تشنگی آن حضرت تخفیف مییافت چون تشنگی بسیار بر آن حضرت غالب شد و دست از حیوه خود برداشت دندان بر آن سیب فرو برد چون شهید شد هر چند آن سیب را طلب کردند نیافتند، پس آن حضرت فرمود که من بوی آن سیب را از مرقد مطهر پدرم میشنوم گاهی که به زیارت او میروم و هر که شیعیان مخلص ما در وقت سحر به زیارت آن مرقد معطر برود بوی سیب را از آن ضریح منور میشنود.
اخبار شهرستان قاین واستان خراسان را در قاین نیوز بیابید
[زینب شیخلر ]
گروهى از کودکان براى اولین روز مدرسه روزشمارى مى کنند و گروهى دیگر از مواجه شدن با مدرسه دچار ترس و وحشت مى شوند. رفتن به مدرسه از یک طرف مقدمه اى براى آغاز راستى ها و تلاش هاى دستجمعى کودکان است و از طرف دیگر زمانى براى جدایى از پدر و مادر و دور بودن از محیط خانه است. کلاس نیز در عین حال که محل جمع شدن و وحدت گروهى است، مى تواند محلى براى آغاز و رشد اضطراب ها و نگرانى هاى کودک به شمار آید. در این میان نقش والدین و اطرافیان کودک از یک سو و آموزگاران و مربیان مدرسه از سوى دیگر بسیار حساس و مهم است.
براى خیلى از کودکان تجربه روز اول مدرسه مى تواند خیلى سنگن و هولناک باشد، زیرا کودک در عین حال که دور از خانه و پدر و مادرش است باید با محیطى کاملاً جدید و شاید ترس آور آشنا شود و خود را با آن سازگار کند.اغلب کودکان نگران برآورده شدن نیازهاى اولیه خود هستند و هیچ تصورى از خواست و انتظارات پدر و مادر خود در این باره که آیا شاگرد خوبى بوده است یا نه، ندارند. موضوعاتى که فکر اغلب کودکان نوآموز کلاس اول را در محیط مدرسه به خود مشغول مى کند و آنها را دچار ترس و اضطراب مى کند این است که:
اگر گم شوم، چه کار کنم توالت مدرسه کجاست اگر گرسنه ام شد چه کار کنم و چه کسى دوست من مى شود
به نظر کودکان خردسال، یک مدرسه کوچک، فضاى ناشناخته اى است که اتاق هاى بى شمارى دارد که ممکن است در آن گم شود. یکى از کارهایى که پدر و مادر مى توانند به منظور کاستن از ترس و وحشت کودک از محیط مدرسه انجام دهند این است که چند روز قبل از بازگشایى مدارس فرزندشان را به آن جا ببرند و او را با حیاط و کلاس ها آشنا کنند. این کار موجب آرامش خیال کودک مى شود و به میزان زیادى از نگرانى هاى او مى کاهد. اگر کودکى با سرویس هاى مخصوصى به مدرسه مى رود، چه کسى او را تا مدرسه همراهى مى کند. شاید از این که در حیاط و راهروهاى مدرسه سرگردان شود، دچار ترس و دلهره شود. در چنین شرایطى خوب است پدر و مادر براى چند روز اول بازگشایى مدارس با همراهى کردن سرویس مدرسه یا رساندن خود به مدارس، کودک را در پیدا کردن مسیر کلاس کمک کنند. روش دیگر این است که طرحى از مدرسه براى کودک رسم کنند و شماره کلاس یا اسم آموزگارش را به او یاد دهند و چندین بار با او تمرین کنند تا اگر احتمالاً در مدرسه سرگردان شد، بتواند به کلاس برگردد.
بدون تو مى ترسم
اغلب کودکان زمانى که روز اول مدرسه از والدینشان جدا مى شوند بسیار مضطرب و پریشان اند. حتى ممکن است کودکانى که قبلاً به مهد کودک یا آمادگى رفته اند نیز دچار ترس و نگرانى شوند. در چنین شرایطى باید این اطمینان به کودک داده شود که مى تواند در مدرسه دوستان جدیدى پیدا کند و ساعات خوشى با آنها داشته باشد. بعضى از آموزگاران به کودکان اجازه مى دهند براى چند روز اول مدرسه، کتاب یا یکى از اسباب باز ى هاى مورد علاقه خودشان را به کلاس بیاورند. پدر و مادر نیز مى توانند با شرح کارهاى خود در طول روز و اطمینان دادن به کودک که هنگام تعطیلى مدرسه منتظر او خواهند بود، از دلهره او بکاهند.اغلب مدارس ابتدایى داراى دستشویى ها و توالت هایى خارج از ساختمان مدرسه اند و براى اکثر کودکان یافتن توالت مهم ترین و اصلى ترین مشکل است. علاوه بر این، آموزگاران دوره ابتدایى بویژه کلاس اولى ها بارها گفته اند که براى نشان دادن توالت به کودکان ناچار به ترک کلاس هستند، زیرا نمى خواستند شاهد صحنه دردناکى در کلاس باشند. بنابراین بهتر است محل دستشویى و توالت را از قبل با فرزندتان پیدا کنید تا او هنگام نیاز به آن سر درگم و مضطرب نشود.ضمن آن که هنگام انتخاب لباس و شلوار براى کودک دقت کنید که هرچه کمتر زیپ و دکمه و بند شلوار داشته باشد، زیرا او باید بتواند به راحتى آنها را باز و بسته کند و به تنهایى از عهده توالت رفتن خود برآید.
همه کودکان عادت دارند در طول روز میوه، خوراکى یا لقمه کوچکى بخورند و معمولاً تهیه این خوراکى به عهده مادر است. چه خوب است مادر هنگام درست کردن توشه نیم روز کودک، از او کمک بگیرد تا فرزندش بداند چه چیزى همراه خود به مدرسه مى برد و با آمادگى ذهنى قبلى شروع به خوردن آن کند.
چه کسى دوست من مى شود
یکى دیگر از موضوعاتى که فکر اغلب کودکان را به خود مشغول مى کند، این است که با چه کسانى دوست خواهد شد کودک بطور حتم مى داند که با عده زیادى کودک هم سن و سال خود آشنا خواهد شد، ولى این که با چه کسى مى تواند رابطه عمیق ترى و حتى صمیمانه ترى ایجاد کند قدرى دلهره و اضطراب در او به وجود مى آورد.
خیلى از مدارس ابتدایى مراحل ثبت نام و پذیرش را در ایام تابستان انجام مى دهند. پدر و مادر مى توانند با همکارى اولیاى مدرسه نشانى چند نفر از همکلاسى هاى آینده فرزندشان را تهیه کنند و با ایجاد آشنایى مختصر بین بچه ها این اضطراب و نگرانى را از دل آنها در آورند.
اگر روز اول مدرسه با فرزندتان به مدرسه مى روید مجدداً آموزگارش را به او معرفى کنید و به کودک نیز اجازه دهید تا خودش را به آموزگارش معرفى کند. سعى کنید با رفتار و عمل خود اعتمادتان را نسبت به معلمان و مربیان مدرسه نشان دهید تا از این طریق کودک احساس امنیت لازم را به دست آورد. به بیان دیگر اگر والدین نسبت به صلاحیت و شایستگى آموزگاران، مربیان و مدیران مدرسه تردید داشته باشند این احساس شک و دودلى عیناً به کودک منتقل مى شود و کودک را دچار اضطراب و نگرانى مى کند. زمانى که قصد ترک فرزندتان را دارید حتماً با او خداحافظى کنید و با اطلاع کودک از او جدا شوید. هیچگاه خود را در گوشه اى پنهان نکنید، زیرا این کار شما موجب سلب اعتماد کودک از شما مى شود و کمتر حرف ها و نصیحت هایتان را باور خواهد کرد.چنانچه در لحظه آخر فرزندتان به شما چسبید و از رفتن به کلاس امتناع کرد اصلاً نگران و دلگیر نشوید، زیرا عکس العمل شما تأثیر منفى بر کودک مى گذارد و او را بیشتر ناراحت مى کند.
در چنین شرایطى مى توانید از مربیان و مشاوران مدرسه که در این باره باتجربه اند کمک بگیرید و به آنها اجازه دهید با شیوه خود کودک را به کلاس درس راهنمایى کنند. بعضى از والدین قبل از ترک کودک یک داستان یا یک شعر کوتاه براى فرزندشان مى خوانند. این کار موجب مى شود که کودک رنج جدایى را بهتر تحمل کند. گروهى از معلمان نیز اول صبح برنامه روزانه کلاس را مرور مى کنند و با توضیح و تشریح فعالیت هاى آن روز نگرانى و اضطراب را از دل کوچک بچه ها دور مى کنند.
«« و یژه برنامه شهادت رجایی وباهنر»»
هشتم شهریور، یادآور کوچ دو پرستوی بالا رفته تا افق عرش، رجایی و باهنر است. دو معلم بزرگ عمل نه شعار، دو آموزگار وارسته که پیشه شان انسانیت و خلوص بود. به روح دردمند و آزاد شده آلاله های خونین هشتم شهریور ماه ١٣٦٠ سرزمینمان سلام و درود می فرستیم.
***********************
شهادت تحفه قدسى است؛ میراث مقدس اولیاء و ابرار است؛ باب خاص بهشت است. این تحفه را به هدایت هر کس نبرند و این ارث را ارزانى سفلگان نمى کنند و این در را جز به روى خاصان و خالصان نمى گشایند.
تاریخ شهادت، از هابیل تا امام حسین (ع) و از حسین (ع) تا امروز، مکرر بر این حقیقت مهر تایید زده است که در مسلح عشق جز نکو را نکشند. در تاریخ هر ملتى نشیب و فرازهاى تلخ و شیرینى وجود دارند که بعضاً تعیین کننده سرنوشت و سازنده فرهنگ آن ملت مى باشند. تحقق نظام جمهوری اسلامى در ایران به رهبرى امام خمینى (ره)، بزرگمردى که جهان، مانند او را کمتر به خود دیده است و جان فشانى هاى فرزندان فداکار این مرز و بوم، بزرگترین و عظیم ترین فراز تاریخ ماست، که داراى خاطرات تلخ و شیرین زیادى است .
رجائى و باهنر دو شهیدى که همواره در سنگرهاى مختلف فکرى، آموزشى و سیاسى، همکار و همرزم بودند، تا آنجا که در کنار یکدیگر به آتش کین منافقان سوختند و فصلى از شهادت را به نام هفته دولت در تاریخ انقلاب گشودند.
پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری، دشمنان انقلاب با از میان بردن مسئولین نظام قصد براندازی حکومت اسلامی را در سر می پروراندند. در این راستا، فاجعه هفتم تیر سال ١٣٦٠ و شهادت آیت الله بهشتی و ۷۲ تن از یاران انقلاب ثمره تصمیم شیطانی استکبار جهانی و دشمنان جمهوری اسلامی بود.
پس از آن، گرچه عکس العمل سریع، قاطع و انقلابی حضرت امام خمینی (ره)، هر گونه ابتکار عمل را از دشمنان سلب نمود ولی کار به زعم دشمنان هنوز به اتمام نرسیده بود و طرح نابودی مسوولان طراز اول مملکت، در رأس فعالیت آنها قرار داشت. بدین ترتیب واقعه هشتم شهریور همان سال به وقوع پیوست و رئیس جمهور محبوب، محمد علی رجایی و نخست وزیر متفکر و دانشمندش، حجت الاسلام دکتر محمد جواد باهنر در انفجار دفتر نخست وزیری به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شهید رجایی پس از پیروزی انقلاب، مسئولیت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و به دنبال تمایل مجلس، در مرداد ماه ١٣۵٩، به عنوان اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران به مجلس معرفی و برگزیده شد. سرانجام به دنبال عزل بنی صدر، شهید رجایی به ریاست جمهوری انتخاب شده بود.
شهید باهنر نیز با داشتن سابقه مبارزاتی در عرصه انقلاب با فرمان حضرت امام، به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی به نمایندگی مردم کرمان در مجلس خبرگان قانون اساسی، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و به وزارت آموزش و پرورش رسید و پس از انتخاب شهید رجایی به ریاست جمهوری، به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی شد و با رأی قاطع مجلس، کابینه خود را معرفی کرده بود.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.
زندگینامه خود نوشت شهید رجایی
من محمد علی رجایی در سال 1312 در قزوین در خانوادهای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشهور بود و در بازار مغازه خرازی داشت. در چهار سالگی او را از دست دادم و مسئولیت اداره زندگی ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.
من، طبق معمول به دبستان میرفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شدم. بعد از آن به کار در بازار پرداختم و شاگردی را از مغازه دائیام که خرازی بود، شروع کردم. حدود 14 سال داشتم که قزوین را به قصد تهران ترک گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردی مشغول شدم و مدتی را هم به دستفروشی گذراندم. بعد از مدتی دستفروشی، رفتم به تیمچه "حاجبالدوله" چند جایی شاگردی کردم و مجددا به دستفروشی پرداختم که مصادف شد با دوران حکومت رزمآرا. روزی رزمآرا تصمیم گرفت که دستفروشهای سبزهمیدان را جمع کند و این باعث شد که بساط کاسبی ما را هم جمع کردند. همان موقع نیروی هوایی با مدرک ابتدایی برای گروهبانی استخدام میکرد و من هم با مدرک ششم ابتدایی، برای گروهبانی، وارد نیروی هوایی شدم.
27 سال با آیت الله طالقانی
بعد از مدتی با فدائیان اسلام همکاری میکردم و در جلسات آنان شرکت داشتم. مصدق هم فعالیتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب این شعار فدائیان اسلام شدیم که میگفتند:"همه کار و همه چیز تنها برای خدا" و "اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از اسلام نیست" و بالاخره اینکه "احکام اسلام باید مو به مو اجرا شود."
بعد از 4سال اول نیروی هوایی که 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زیادی از افراد نیروی هوایی تصفیه شدیم و رفتیم به نیروی زمینی، در آن یک سال مبارزه، بچههایی با ما تبعید شده بودند. برای این که برگردیم به نیروی هوایی، ارتش هم بعد از مدتی ناچار شد بگوید اگر نمیخواهید، استعفا بدهید و ما هم بهترین فرصت را دیدیم و استعفا کردیم. مسالهای که باید عرض کنم، این که به موازات این حرکت، از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریبا هرشب جمعه را در مسجد هدایت بودیم و هر روز جمعه ایشان یک جلسه داشتند در خانیآباد، منزل یک نانوایی بود و ما هم در خدمتشان بودیم و میتوانم بگویم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبی و طرز تفکر و غیره، تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم و فکر میکنم از هر کسی به ایشان نزدیکتر بودم.
50 روز در زندان
مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم.
سپس کمکم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم. در 11 اردیبهشت سال 1342 شناسایی شدم و به وسیله ساواک در قزوین دستگیر شدم و بعد از دستگیری منتقلم کردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوین بودم که عدهای هم با من در آنجا زندانی شدند در رابطه با15 خرداد؛ از جمله برادران, امانی بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اینکه به قید کفیل از زندان آزاد و بعد از محاکمه تبرئه شدم.
ستاد نماز جمعه
در سال 1346 با دوستانی که در زندان بودیم. من و آقای فارسی و آقای باهنر، سه نفری یک تیم شدیم و بقایای هیات موتلفه را اداره میکردیم.
بسیاری از این برادران که ستاد نماز جمعه را تشکیل میدهند آن موقع جزء سرشاخههای هیات موتلفه بودند که بندههم به نام مستعار امیدوار در آن جلسات شرکت داشتم. جلساتی داشتیم تا اینکه کمکم برادران از زندان بیرون آمدند. کمکم یک سازمان جدید به وجود آمد، برای این که یک پوشش اجتماعی داشته باشد و کار سیاسی هم بکند به نام بنیاد رفاه و تعاون اسلامی نامیده شد.
آقای فارسی رفت خارج؛ سر یک سال، قرار شد که من بروم کارهای آقای فارسی را ارزیابی کنم و اطلاعاتی بدهم و بگیرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج, اول پاریس بعد ترکیه, بعد سوریه؛ و آقای فارسی هم آمد سوریه و ماه همدیگر را آنجا دیدیم.
شکنجه در زندان
با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم. آشنا شده بودم.در سال 47 یکبار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد, ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچکس نگویم . شهید رجایی چون رابطهای نزدیک با مبارزات اسلامی روحانیت داشت و به خصوص در جلسات شهید بهشتی شرکت میکرد و در رابطه با سازمان مجاهدین هم بود، در آذرماه 1353 دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت.
ساواک خیلی انتظار داشت که از من اطلاعات زیادی به دست بیاورد. آن سال که من کمیته را میگذراندم، واقعا جهنمی بود که بیست روز تمام مرا میزدند و هیچ مسالهای را هم عنوان نمیکردند و فقط اظهار میکردند که "حرف بزن" یا اینکه روزها چندین ساعت سرم را به پنجههایم به حالت رکوع میبستند و اظهار میکردند که درجا بزنم و اینکه صلیب میکشیدند و میبستند و آویزان میکردند تا اینکه صحبت کنم. ما هم روزها و شبها کتک میخوردیم و 14 ماه این مسئله طول کشید.
یکی از روزهای ماه رمضان، درست نیمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن (ع) من را یک روز ساعت 8 بردند تاساعت یک بعدازظهر که هنگام برگرداندن حالم طوری بود که مرا کشان،کشان به سلولم آوردند. آن روز یکی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم که روزه هستم و شکنجه میشوم.یادم هست که در اتاق شکنجه و یا در سلولم بیشتر اوقات آیه "یا منزل السکینه فی قلوب المومنین" را تکرار میکردم. وقتی شکنجه میشدم, مجبورم میکردند که برروی پاهای تاول زده بدوم. آنجا قسمتهایی از دعا را که قوعلی خدمتک جوارحی .... این قسمتهای دعا را تکرار میکردم.
اردیبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعیدی در زندان عادی به سر میبردم ( به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم برای ما یک کلاس بود و تجربیاتی هم در آنجا اندوختیم. در آبان 1357 روز عید غدیر در سایه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شدیم و به این ترتیب دوران بازداشتم را گذراندم.
پس از آزادی از زندان
بعد از آنکه از زندان بیرون آمدم، در تشکیلات انجمن اسلامی معلمان وارد شدم؛ با این تشکیلات کار میکردم تا پیروزی انقلاب. انقلاب که پیروز شد، من هم از همان ابتدا نزدیک به مرکز مبارزه، یعنی مدرسه رفاه و کمیته استقبال امام که در آنجا حضور داشتم و کم و بیش عهدهدار مسئولیتهایی بودم و به عنوان یک خدمتگذار کوچک، حرکت کردم تا انقلاب پیروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزیر آموزش و پرورش شروع به فعالیت کردم.
وزیر آموزش و پرورش که استعفا کرد، ابتدا به عنوان کفیل و بعد به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقریبا یکسالی وزیر آموزش و پرورش بودم که نسبتا دوره خوبی بود و خوشحال و راضی بودم. نزدیکیهای انتخابات بود که یک شب برادرمان هاشمی تلفن کرد و از من خواست که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شوم. ولی من اظهار تمایل کردم که وزارت آموزش و پرورش را حفظ کنم. ایشان پیشنهاد کردندکه "به مجلس بیایید و اگر امکان وزیر شدن نبود، لااقل بتوانید به عنوان نماینده خدمت کنید." حرف ایشان را پسندیدم و کاندیدای نمایندگی شدم و برای نمایندگی مجلس انتخاب شدم.
انتخاب به نخستوزیری
بعد از یکسری گفتگوهایی که اکثر هممیهنان عزیزم مطلع هستند، من به نخستوزیری رسیدم، نخستوزیری را به عنوان یک تکلیف شرعی انقلابی پذیرفتم و از صمیم قلب میگفتم که دارای یک کابینه 36 میلیونی هستم.
انتخاب به ریاست جمهوری را با آرا 13 میلیونی امت حزب الله و شهید داده، ادای تکلیف الهی و رسیدن به فوز عظیم در راه اسلام و خدمت به جمهوری اسلامی میدانستم.
شهید محمدعلی رجایی در سال هشتم شهریور 1360 در حادثه انفجار دفتر نخستوزیری به همراه یار دیرینش محمدجواد باهنر شربت شهادت نوشید.
به مناسبت ایام شهادت شهید محمدعلی رجایی و یار دیرینش محمدجواد باهنر در حادثه انفجار دفتر نخستوزیری تصاویر زیر مربوط به آن شهید بزرگوار منتشر می شود
روحش شاد وراهش پررهرو باد
عملیات مرصاد؛ کمین در گلوگاه تاریخ
بررسی حوادث نیمه اول سال 1367 در رابطه با جنگ ایران وعراق به خوبی نشان میدهد که از نظر نظامی، دشمن با حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم وهمه جانبه، توان قابل ملاحظهای یافته و در مقابل محاصره اقتصادی ونظامی موجب کاهش نسبی توان نظامی ایران گردید.
به گزارش سرویس «فرهنگ و حماسه» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در چنین شرایطی با دخالت آمریکا در جنگ و سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرانی در اوایل تیرماه سال 67 تهاجم دشمن آغاز شد و در کمتر از سه ماه تمام مناطق تصرف شده توسط ایران را باز پس گرفت. فعل وانفعالات نظامی نهایتا موجب اقدام شجاعانه و تدبیر حکیمانه رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) مبنی بر پذیرش قعطنامه گردید.
دشمن که احساس میکرد مواضع نظامی ایران در حالت ضعف قرار دارد،بعد از پذیرش قطعنامه اقدام به دو حمله سراسری در منطقه عملیاتی جنوب وغرب کشور نمود. در جنوب مجددا تا دروازه اهواز پیشروی کرد اما حضور رئیسجمهور وقت (مقام معظم رهبری) در اهواز واعلان باقی ماندن در منطقه تا عقب راندن دشمن باعث شد تا نه تنها سیل نیروهای مردمی به سوی جبهه سرازیر شود، بلکه نیروهای نظامی نیز سریع خود را بازسازی نموده و با حمله به دشمن بیش از 300 دستگاه تانک و نفربر را منهدم نموده و یا غنیمت گرفته و صدها نفر از دشمن را به اسارات درآورده و آنها رامجبور به عقبنشینی تا خطوط مرزی نمودند.
در منطقه غرب نیز دشمن قصد پیشروری داشت که با تعبیر تاکتیک عقبنشینی و نیروهای آماده منافقین را به طرف ایران گسیل نمود و با پروازهای بالگردها و هواپیماهای نظامی پشتیبانی مستقیمی را از ستون نظامی منافقین انجام داد.
منافقین و پیشروی برای فتح تهران
ستون نظامی منافقین بعد از عبور از مرز به سمت شهر اسلامآباد حرکت نمود. در بین مسیر مقاومتهای موردی توسط نیروهای پراکنده در منطقه صورت گرفت از جمله مقاومت در پادگان ابوذر و حماسه شهادت فرماندهان و سربازان پادگان.
ستون منافقین با درک ناصحیح از شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی ایران مغرور از پیشروی روی جاده بعد از گذشتن از اسلام آباد به طرف کرمانشاه حرکت نمود تا به اصطلاح بعد از آزادی این شهر بتواند راه پیشروی خود را به سوی تهران هموار نماید. در چنین شرایطی مسوولان نظامی و سیاسی کشور با تدبیری هوشمندانه توانستند عملیات غرورآفرین مرصاد را طراحی و با فرماندهی امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی ایران، سپهبد شهید علی صیاد شیرازی و با شرکت یگانهای ارتش و سپاه پاسداران اجرا نمایند. مهمترین محورهای عملیات مذکور به طور خلاصه به شرح زیر است
1-توقف شدن دشمن در تنگه مرصاد با حضور یگانهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارتش جمهوری اسلامی ایران در منطقه عملیاتی با توجه به اینکه منافقین به صورت ستون و متکی بر جاده در حال حرکت بودند، ایجاد جبهه زمینی را از روبرو بسیار مشکل مینمود، لذا بعد از توقف منافقین، طراحی عملیات به طرف استفاده از برتری هوایی جهت پیدا کرد.
2- یورش بیامان،دلاورانه و پرتوان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با جنگندههای تیزپرواز به طرف ستون نظامی منافقین آغاز گردید. سازمان رزم دشمن در همان حملات اولیه متلاشی و نفرات پیاده سراسیمه به طرف جاده و کوههای اطراف پناه بردند.
3- هواپیمایی نیروی زمینی ارتش (هوانیروز قهرمان) با اجرای نقش اصلی خود در این عملیات صحنههایی از حماسه و ایثار را آفرید که بارها در طول جنگ تکرار شده بود. با استفاده از جناحین و در طول جاده و ارتفاعات مناسب اطراف جاده بالگردها موضع گرفته و به طرف ستون بهم ریخته آتش گشودند و نفرات پیاده را که در کوهها متواری شده بودند تعقیب کرده و به هلاکت رسانده و یا به تسلیم وا داشتند.
از نظر آماری اقدامات هوانیروز به شرح زیر صورت گرفته است:
ساعت پرواز: 708 ساعت، حمل مجروحین 439 نفر
سورتی پرواز: 727 سورتی، حمل بار و تجهیزات 239 تن
حمل نفرات: 405 نفر، مهمات مصرفی 50 تن
اقدام هوانیروز در هلیبرد تیپ 55 هوابرد، تیپ 45 تکاور و یگانهای سپاه پاسداران در عقبه ستون زمینه را برای محاصره کامل منافقین فراهم آورد.
4- یورش و حمله یگانهای مستقر در تنگه چهار زبر (مرصاد) به منافقین ودستگیری نفرات متواری دشمن
5- بستن عقبه دشمن و جلوگیری از فرار به طرف عراق توسط نیروهای مردمی حاضر در منطقه و تیپ 55 هوابرد، تیپ 45 تکاور، تیپ 35 تکاور و یگانهایی از لشکر 81 زرهی. به این ترتیب منافقین با دو راه کار روبرو بودند، یکی خودکشی و یکدیگر را کشتن که تعداد قابل توجهی به این شکل خود را به هلاکت رساندند و دیگری تسلیم شدن به نیروهای اسلام که تعداد قابل توجهی نیز به اسارت درآمدند.
6- جهت جلوگیری از فرار منافقین به طرف ایلام نیز، تعدادی از یگانهای تیپ 45 از طریق زمین از منطقه ششو وارد منطقه درگیری شده و در فرودگاه اضطراری اسلامآباد موضع گرفتند و یگانهایی نیز با هلیبرد در ارتفاعات قلاویزان پیاده شده و مسیرهای مورد نظر را تحت کنترل قرار دادند.
7- در این عملیات که آخرین عملیات جنگ 8 ساله محسوب میشود علاوه بر یگانهای نظامی از سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران نقش نیروهای مردمی سازمان یافته و خودجوش بسیار مهم و سرنوشت ساز بوده است. حمایت روحی و روانی مردم و مسوولین کشور، پشتیبانی سازمانی و غیرسازمانی در تدارک رزمندگان توسط پشتیبانی منطقه یک نیروی زمینی ارتش و گروه مخابرات 404 کرمانشاه نیز توانست نقش موثری را در متلاشی نمودن منافقین به عمل آورد.
8- سرانجام بعد از 5 روز درگیری آخرین گلولههای شلیک شده در 8 سال دفاع مقدس بر سینه دشمن پر کینه نشست و برگ زرین و افتخار ارزشمند دیگری را برای نیروهای مسلح و مردم این سرزمین رقم زد تا دشمنان قسم خورده بدانند که دفاع از کیان انقلاب اسلامی و مرزهای مقدس جمهوری اسلامی در هر زمان و مکانی مقدور بوده و بیگانه و مزدور هیچ جای پایی در ایران نداشته و نخواهند داشت.
برگرفته از خاطرات سرهنگ مجتبی جعفری
تهیه و تدوین:تهیه و تدوین:معاونت فرهنگی و روابط عمومی اداره عقیدتی سیاسی نزاجا، مدیریت فرهنگی- دایره انتشارات.
سخنان سعید شاهسوندی - بعد از دستگیری در عملیات مرصاد
قسمت دوم
صفحه 2 از 2
خاطرم است که سازمان و خود ما از زندان که آمده بودیم به سادگی حاضر به گفتن لفظ ( امام ) نبودیم و به شکل های مختلف سعی می کردیم که کلمات دیگری را بکار ببریم مثلاً قائدعظیم الشأن یا آیت الله العظمی بگوییم, ولی جامعه ای که انقلاب کرده بود و بزرگترین دیکتاتوری را به زمین زده بود, مردم پنجاه سال گذشته نبودند. جامعه ای که درواقع انقلابی شده بود و هوشیار بود حرف که می زدند حتی مردم عامی که به گمان ما درس سیاست ندیده بودند بلافاصله تمایزها را می گرفتند و می گفتند چرا نمی گوئید امام, چون مسئله این بود که ما در سیاست های خودمان اگرچه عکس ها و پیام های امام را چاپ و تلاش می کردیم خودمان را به انقلاب بچسبانیم ولی چون این فقط نظرات منافقانه بود در چاپی دیگر و در موضع گیری های سیاسی دیگر درواقع متضاد آن صورت می گرفت و این تناقض در جامعه انعکاس می یافت و نمونه خیلی بارزش حمله هائی بود که به ستادهای سازمانی شد و به تعطیلی آنها انجامید و اینجا است که ما شاهد بساط های نشریه فروشی کنار خیابان ها می شویم. اقدامات تحریک آمیزی صورت گرفت و مردمی که انقلاب کرده و شهید و مجروح داده بودند, حاضر نبودند به سادگی این حرکات را تحمل کنند و سیاست ما از این مسئله استقبال کرد چون این درگیری ها وسیله ای می شد برای مظلوم نمائی و نامه نگاری برای تبلیغات و انتشار عکس ها, درواقع از یک طرف جلب بیشتر نیرو و همزمان با این در عمل آماده کردن نیروهای جلب شده که اغلب نوجوانان بودند و طبعاً با صداقت خاصی آمده بودند که ببینند که این ارتجاع است که می زند و می کوبد و به اصطلاح چماقداری را از این طریق می خواستیم به آنها نشان بدهیم. این است که من شخصاً فکر می کنم از درگیری ها استقبال می شد. در ادامه این برنامه بود که ما به راه های غیرقانونی و به 30 خرداد می رسیم می بینیم پس از یک سری اقدامات به قول سازمان آزمایشی, سازمان وارد فاز نظامی می شود. از این درگیری ها که به زخمی و کشته شدن افراد مهم می انجامید استقبال می شد.وی به تناقض موجود در تشکیلات که تا 30 خرداد 60 گریبانگیر سازمان بود اشاره کرد و در تشریح آن گفت: سازمان از یک طرف قواعد دمکراسی را قبول کرده بود و می خواست در چهارچوب نظام به نقطه نظراتش عمل کند به همین خاطر در انتخابات ریاست جمهوری, مجلس اول, خبرگان و سایر فعالیت های گسترده سیاسی شرکت می کرد و از طرف دیگر خیال براندازی نظام را در سر می پروراند و بخشی از نیروها را برای این کار آماده می کرد. وی افزود: در درون سازمان گفته می شد که تا 3 ماه دیگر با نظام جمهوری اسلامی درگیری نظامی خواهیم داشت و وقتی این تحلیل درست از آب درنیامد 3 ماه به 6 ماه تبدیل شد.
اما کماکان این تحلیل در اندیشه سازمان وجود داشت که به هر حال روزی با جمهوری اسلامی ایران درگیری نظامی خواهیم داشت و بخش هائی از تشکیلات به کار آماده سازی نیروها برای درگیری نظامی مشغول شده بودند. عضو مرکزیت سازمان در ادامه با اشاره به اینکه این دو سیاست سازمان 180 درجه اختلاف داشتند گفت: هر کس که کمترین آشنائی با الفبای سیاست داشته باشد می داند که سیاسی کاری گسترده و دم زدن از فقدان آزادی و نامه ( نوشتن ) و شکایت به مقامات با تشکیل میلیشیا کاملاً متضاد است و هیچ حاکمیتی در دنیا اجازه نمی دهد که حزب و گروهی نیروی نظامی داشته باشد. اما جمهوری اسلامی به خاطر مجموعه مشکلات یا خصیصه نظام اجازه می داد که اینها میلیشیا داشته باشند که این امر چند درجه بالاتر از دمکراسی های رایج جهانی است. وی افزود: نمونه بارز این تناقض و پرت افتادگی از جامعه که با ندانم کاری های وسیعی همراه است, آخرین عملیات سازمان به نام به اصطلاح « فروغ جاویدان » است که بر مبنای یک تحلیل غیرواقعی و با لطایف الحیل و دروغ و تبلیغات وسیع و انواع و اقسام شیوه های پیچیده تشکیلاتی, افراد سازمان آنها را از گوشه و کنار جهان جمع کردند که در بین آنها افرادی که حتی یک روز آموزش نظامی ندیده و فاقد کمترین اطلاعات نظامی بودند نیز وجود داشت و به آنها وعده فتح تهران طی 48 ساعت را داده بودند که بعداً خواهیم دید این تحلیل چقدر کودکانه, ابلهانه و در عین حال خائنانه بود.وی افزود: نتیجه آن تعداد کشته و زخمی بود و این در حالی است که به نیمه راه که گرفتن باختران بود هم نرسیدند و ستون نظامی آنان دود شد و به هوا رفت. وی در ادامه گفت: سازمان در حالی که چنین ضربه ای را متحمل شد باز دست از تبلیغات خود برنداشت و پیروزی های غرورآمیز و افتخارآفرین و از میدان خارج کردن 55 هزار نفر از نیروهای جمهوری اسلامی را مدعی شد. کسانی که در صحنه بودند بهتر از هر کس بر بطلان چنین ادعاهائی آگاه هستند. عضو مرکزیت سازمان افزود: این تناقض به علاوه پرت افتادگی از جامعه- که روزبروز شدت پیدا کرد و امروز به انزوای مطلق رسیده- و ندانم کاری, روی هم ماهیت و مشخصه سیاست های سازمان را تشکیل می داد که نتیجه چنین وضعیتی سیاست پاندولی و زیگزاکی است که سیاست اصلی سازمان طی 2 سال و 4 ماه بر مبنای آن استوار بود.از یک طرف سیاسی کاری و از طرف دیگر تهدیدهای نظامی و تحلیل های دورن سازمانی مبنی بر درگیری محتوم نظامی با جمهوری اسلامی ایران. وی افزود: در راستای این سیاست پاندولی و متناقض که هدف اصلی آن کسب قدرت به هر شکل بود. به تشکیلات وعده پیروزی داده می شد و به میلیشیا و اعضای درون سازمان گفته می شد که اگر فعالت هایتان را تشدید کنید ما حتماً پیروزیم و در همان حال به نیروهای نظامی هم گفته می شد که اگر درگیری نظامی ایجاد کنید, حتماً پیروزیم. این که الزامات دو سوی پاندول کاملاً متضاد است و نمی شود شرکت در انتخابات داشت و در همان حال به آماده سازی نظامی, ( پرداخت ) سیاستی بود که تبلیغات سازمان به سادگی از کنار آن می گذشت. وی افزود: هر یک از این دو سیاست الزامات خاص خود را دارد که من مشخصاً فکر می کنم شاید به خاطر همین پاندولی بودن سیاست ها آن طور که باید و شاید به هیچیک از آنها پرداخته نمی شود و به همین دلیل نیروهائی که تشکیلات طی این مدت آموزش داده و آماده کرده بود در لبه پرتگاه درگیری های نظامی رها می شدند. رهبری سازمان هم وقتی که صحنه را تنگ دید در فرصت مناسب تحت عنوان تشکیل آلترناتیو یا به اصطلاح شواری ملی مقاومت, صحنه را ترک و فرار را بر قرار ترجیح داد و به خارج رفت. وی افزود: بر اثر این ندانم کاری ها سازمان شبیه پهلوان پنبه ای بود که در یک دست شمشیر چوبی تهدیدهای نظامی ( را ) در دست داشت و در این راستا از پشتوانه گذشته خودش استفاده می برد و در دست دیگر شروع به برنامه نگاری و شکوه و شکایت به مقامات مملکتی- که آنها را ارتجاعی می نامید- می کرد و از فقدان آزادی و چماقداری می نالید. وی در توضیح آمادگی نظامی سازمان برای درگیری گفت: سازمان تا قبل از 30 خرداد, گذشته از تیم های میلیشیائی تیم های نظامی هم تشکیل و به کارهای نفوذی در تشکیلات مختلف جمهوری اسلامی پرداخته بود اما این, آن چیزی که سازمان به عنوان آمادگی نظامی و درگیری کلاسیک با یک حکومت غیر متکی به مردم مدنظر داشت, نبود. وی افزود: چیزی که سازمان از آن غافل بود و هیچوقت هم نتوانست ( آن را ) در محاسباتش وارد کند و مدنظر داشته باشد حضور توده های میلیونی مردم و پشتیبانی آنها از نظام بود و این شاه بیتی بود که همیشه فراموش و نادیده گرفته شد و همیشه هم به خاطر آن ضربه خورد.وی گفت: بعد از 30 خرداد به فاصله 7 روز شاهد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بودیم که به شهادت شهید دکتر بهشتی و بسیاری دیگر از شخصیت های جمهوری اسلامی انجامید و پشت سر آن تا مدتی شاهد چنین عملیاتی بودیم و در یک مقطع رئیس جمهور و نخست وزیر جمهوری اسلامی طی یک انفجار دیگر شهید شدند و یکی از این عملیات کافی بود تا حکومتی را سرنگون کند همچنان که نمونه های آن را در گوشه و کنار دنیا شاهد هستیم. اما این عملیات و اقدامات نه تنها نظام را سرنگون نکرد بلکه باعث افزایش حمایت های مردمی از نظام شد. وی افزود: گرچه فقدان شخصیت های جمهوری اسلامی که در عملیات سازمان ترور شدند, ضربه های جبران ناپذیری بود, اما نظام برپا ماند و بیشتر مورد حمایت قرار گرفت و سازمان منزوی شد و این آن چیزی است که هیچوقت طرح نشد و هنوز هم طرح نشده است.
وی خاطرنشان کرد تلقی سازمان از انقلاب یک تلقی کودکانه, یک کپی کشی ( برداری ) از انقلاب قرن 19 اروپا و یک تلقی ذهنی از جامعه انقلاب کرده ایران بود. جامعه ای که مردمش شاه را سرنگون و طی یک انقلاب عظیم جمهوری اسلامی را قبول کردند. وی افزود: در این حالت سازمان خودش و بدنه تشکیلاتی را به جای توده ها وارد صحنه کرد. ما در انقلاب شاهد حضور توده ( های ) میلیونی مردم بودیم که منجر به انقلاب شد اما با یک کپی کشی ( برادری ) کودکانه, سازمان تلاش کرد که با چند صد و حداکثر چندهزار نیروی خودش کار توده های میلیونی را انجام دهد. وی تأکید کرد که نقطه اوج چنین خام خیالی و پرت افتادگی از جامعه را در قضایای 5 مهر می بینیم که در آن روز تصمیم گرفته شد در خیابان راهپیمایی مسلحانه صورت گیرد با این گمان که این دفعه- پس از 30 خرداد که گفته شده بود راهپیمایی مسالمت آمیز بوده- مردم به ما خواهند پیوست و انقلاب موردنظر به پیروزی خواهد رسید. اما طی کمتر از چند ساعت نیروهای به صحنه آمده توسط نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی فی الواقع جارو شدند و پس از 5 مهر که در تحلیل های کلاسیک روز پیروزی تلقی شده بود, چنین عنوان می شد که می خواهیم آمادگی اجتماعی را امتحان کنیم و کسی نبود سؤال کند به بهای چه چیزی.
در مورد وضعیت بیرون از تشکیلات سازمان تلاش می کرد که حاکمیت موجود در جامعه را به شکلی تجزیه کند یعنی با وجود فردی مثل بنی صدر در موضع ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا سازمان تلاش می کرد پشت این فرد پنهان شود و سیاست هایش را به کمک او پیش ببرد و حاکمیت را تجزیه کند و تحلیل هم این بود که در صورت تجزیه شدن حاکمیت, ما بهتر می توانیم هر یک از جناح های تجزیه شده را از پا درآوریم. وی افزود در اینجا هم باز خام خیالی وجود داشت و روی نیروهای بنی صدر و حمایت اجتماعی از او بیش از اندازه حساب شده بود که با فتوای امام و بعد با یک رأی مجلس, فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری اش بدون تنش اجتماعی ملغی و ( او ) به سادگی برکنار و تمام آرزوها و آمال سیاسی و سرمایه گذاری های روی بنی صدر با شکست مواجه شد. با این حال کماکان بنی صدر به عنوان یک مهره تبلغات خارجی جای خودش را داشت و به همین دلیل در مردادماه 1360 رجوی و بنی صدر با یک هواپیمای نظامی فرار را برقرار ترجیح دادند و باقیمانده نیروهای سازمان پس از تحمل ضربات اساسی و بی آینده شدن سازمان مجبور به روآوردن به خارج از کشور شدند. وی افزود: پرواز با بنی صدر و پنهان شدن در پشت او- که قبل از 30 خرداد برای استفاده از نیروهای او و تلاش جهت ایجاد شکاف در حاکمیت از وجهه وی به عنوان رئیس جمهور در خارج از کشور بود چرا که در خارج هنوز سازمان به عنوان سازمانی تروریستی و چریکی شناخته می شد و جاذبه نداشت ولی بنی صدر موقعیت نسبی داشت و در آن مقطع عنوان ریاست جمهوری را هم یدک می کشید و تا مدتی هم سازمان در تبلیغات خارج از کشور پشت سر وی پنهان بود تا زمانی که خودش وارد زدوبندهای مورد نظر شد و دیگر به وجود او چنان احتیاجی نبود.
توضیحی بر سخنرانی آقای سعید شاهسوندی که بعد از دستگیری درعملیات دروغ جاویدان در سال 1367 که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شده است. با درج دومین قسمت از این سخنان، امروز مورخه 10 مهر 84 مطابق با 2 اکتبر 2005 آقای...تلفنی با من تماس گرفتند و از سوی آقای شاهسوندی خواستار پاک کردن این مطالب شدند. و دلیل این را اینگونه توضیح دادند که این مطالب در زیر شکنجه از سوی جمهوری اسلامی بوده و هیچ اعتبار حقوقی ندارد و در ادامه آقای شاهسوندی با تهدید گفتنه اند که اگر این مطالب ادامه یابد در مصاحبه بعدی هفته آینده در گفتگو با آقای حسین مهری اعلام خواهند کرد که سایت نگاه نو متعلق به وزارت اطلاعات می باشد!!!. این مطالب را آقای...ازسوی آقای شاهسوندی فرمودند و من نیز با کمال آرامش به ایشان پیغام فرستادم که به هیچ وجه آنها را پاک نخواهم کرد ولی ایشان میتوانند به صورت متمدنانه و نه به شیوه باند مافیایی رجوی، یعنی تهدید و ارعاب، تکذیبه ای بر این مطالب به سایت من ارسال کنند تا در اسرع وقت در سایت قرار بدهم و یا به هر سایت دیگری که مایل بودند ارسال کنند. در خاتمه باید اعلام کنم که آقای سعید شاهسوندی برایتان واقعا متاسفم . جعفر بقال نژاد وی در مورد جریانات سازمان پس از سی خرداد سال 60 گفت: سازمان پس از این مقطع ترور شخصیت های بلند پایه و ارزشمند نظام جمهوری اسلامی را آغاز کرد. مثل جریان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و ساختمان نخست وزیری که در آن افراد طراز اول نظام به شهادت رسیدند. 6 ماه پس از ورود سازمان به فاز نظامی و آغاز این گونه عملیات, سازمان تحلیل می کرد که حاکمیت را در دست خواهد گرفت ولی ( نه تنها ) چنین نشد بلکه عملیات سازمان افزایش حمایت های مردمی از نظام را ( نیز ) به دنبال داشت. البته نظام آمادگی مقابله با فاز نظامی را به طور کامل نداشت ولی نیروهای وفادار نظام جانانه در مقابل سازمان ایستادند و ضدحمله خود را علیه سازمان آغاز کردند و ضربه های 19 بهمن 60 و 12 اردیبهشت 61 و مرداد 61 را به سازمان وارد آوردند و این ضربات منجر شد به اینکه سازمان دیگر نیرویی در داخل کشور نداشته باشد جز نیروهای مختصر که آن هم با تلاش سازمان به خارج از کشور منتقل شد.
جالب این است که سازمان این مقطع را مرحله « بی آینده کردن نظام » و « سلب ثبات استراتژیکی جمهوری اسلامی » می دانست اما در عمل مشاهده شد که 180 درجه عکس تحلیل های ما به وقوع پیوست. این مقطع تبدیل شد به « ثبات نظام جمهوری اسلامی » و « بی آینده شدن و دربدری سازمان ». از این مقطع به بعد سازمان وارد زدوبندهای سیاسی و بین المللی شد و سعی کرد با بهره گیری از تبلیغات, به بی ثبات کردن نظام در خارج از کشور بپردازد. وی افزود: من معتقدم این مرحله آغاز تجزیه چیزی است که سازمان از آن به نام « شورای مقاومت ملی » نام می برد. پس از انتقال باقیمانده نیروهای سازمان به خارج از کشور, کار دیگر سازمان « عنوان سازی » به منظور پرکردن جاهای خالی افراد بود. اینجا است که با عناوینی مانند « جانشین مسئول اول », « فرمانده سیاسی- نظامی سازمان در داخل کشور », « رئیس ستاد نظامی », « فرماندهان سیاسی- نظامی استان ها », « عضو دفتر سیاسی », « مشاور دفتر سیاسی و امثال این تیترها و عناوین, قشر هوادار تصور کرد که این عناوین فی الواقع نیروهای سازمان در داخل کشور هستند. اما واقعیت این بود که این افراد 5 هزار کیلومتر دورتر از محل سازمانی خود بودند و اصلاً در داخل کشور حضور نداشتند و همه آنها در پاریس مستقر بودند و اطلاعیه های داخل ایران نیز از حومه پاریس صادر می شد. سازمان در همین زمان متوسل به « تئوری سازی » و « تئوری بافی » شد و در این مرحله است که ما شاهد به هم بافتن یک تئوری هستیم به نام « تئوری خلق جدید » پیش از این مرحله استراتژی سازمان مبتنی بر تئوری « سقوط شتابان » بود یعنی اینکه سازمان با ترور شخصیت های درجه اول نظام طی 6 ماه نظام را ساقط کند.
اما این تئوری نه تنها محقق نشد بلکه به آوارگی سازمان نیز انجامید. در نشست های سازمان بودند کسانی که می گفتند باید از این تئوری انتقاد شود و علل عدم تحقق « سقوط شتابان » ریشه یابی شود اما به صورت زیگزاک از کنار آن عبور و تئوری « خلق جدید » مطرح شد. این تئوری بر این اساس پایه گذاری شده بود که از دور هم می شود رهبری کرد و انقلاب مورد نظر سازمان را به انجام رساند. یعنی از پاریس هم می توان انقلابی را در ایران رهبری و فرمان قیام را صادر کرد به نحوی که خلق هم دستور را اجرا کند. برای اجراء این تئوری از برخی نیروهای بسیار دور از تشکیلات سازمان که هنوز به عنوان هوادار در ایران بودند با نام « هسته های مقاومت » استفاده می شد و سازمان سعی می کرد به کمک تلفن, هواداران را فعال کند. لازم است که توضیح دهم که اینها بیش از آنکه « هسته » باشند « پوسته » بودند و تعداد زیادی از این هواداران هم بعداً معلوم شد که تحت کنترل و زیرنظر نیروهای نظام هستند. وی در ادامه گفت: ساال های 62, 63 و بخشی از سال 64 به همین نحو گذشت و داستان هسته های مقاومت و تیترهای سازمانی بی شباهت به داستان حاج میرزا آغاسی نبود یعنی دورانی که سازمان ادعا می کرد منجر به سقوط نظام می شود جمهوری اسلامی را ساقط نکرد اما سازمان را به « نان » رساند. سازمان وارد زدوبندهای سیاسی بین المللی در خارج از کشور شد تا نیروهایش را در چنبره تشکیلاتی و تبلیغاتی خود نگهدارد. ولی از آنجا که این مرحله که حدود 2 سال به طول انجامید، با بن بست برخورد کرد, رهبر سازمان مجبور شد در یکی از سخنرانی هایش عنوان کند, « ما دو سال پوشال کاری می کردیم. » به هر حال برای اینکه سازمان از این مرحله نیز عبور کند تقصیرات شکست در این مرحله تماماً به گردن « علی زرکش » که آن موقع حامل تیتر « فرمانده سیاسی نظامی در داخل کشور », بود انداخته شد و حتی تا جایی پیش رفتند که او را « خائن » و مستحق مجازات دانستند. همزمان با تلاش سازمان برای خروج از بن بست و فعال کردن نیروها, تئوری دیگری مطرح شد و آن این بود که ما در مرحله اول سران نظام را ترور کردیم و حالا باید بدنه نظام را بزنیم و اینجا مسئله ترور مردم توسط معدود نیروهای داخل کشور پیش آمد. سعید شاهسوندی عضو مرکزیت و مسئول رادیوی سازمان گفت: در این ترورها مردم عادی مثل قصاب, بقال, خادم مسجد و نوجوان بسیجی و هر کسی که سازمان دستش به او می رسید هدف قرار گرفتند. در این ترورهای کور صرفاً مردم به این بهانه که هوادار نظام بودند ترور می شدند و سازمان ادعا می کرد که این افراد سرانگشتان اختناق آفرین نظام هستند و در حالی که آنان از محروم ترین لایه های اجتماعی مثل سبزی فروش, نانوا, خیاط و... بودند ( که ) به دست هواداران و نیروهای سازمان به قتل رسیدند. مثلاً زرکش در آماری که سال 61 به مرکزیت سازمان ارائه داد مدعی شد که 2 هزار ترور انجام داده است و نیز در سال 62 آماری ارائه شد که سازمان 7 هزار تن از نیروهای اطلاعاتی نظام را از پای درآورده است. این در حالی بود که سازمان در فعالیت ها و ترورهای خود قبل از پیروزی انقلاب به مأمورین پلیس هم حتی « نیروی اطلاعاتی » اطلاق نمی کرد و ( برخورد با ) آنها را در دستور کار خود قرار نمی داد و فقط به عوامل مشخص ساواک که مستقیماً در شکنجه و اعدام انقلابیون دست داشتند, این لفظ اطلاق می شد و اگر گاهی در این درگیری ها پاسبانی کشته می شد به این دلیل بود که او مقدمتاً درگیری را آغاز کرده بود. ولی این تعداد افرادی که توسط سازمان پس از انقلاب ترور شدند جزء محرومترین افراد جامعه بودند و در صورت صحت ادعای سازمان مبنی بر اینکه اینها یعنی بقال و سبزی فروش و... عوامل رژیم بودند- که این طور نبود- پس باید در اساس مبارزه مسلحانه با چنین رژیمی و با این پشتوانه های مردمی شک کرد چون اگر محروم ترین لایه های اجتماعی به طور گسترده از حامیان نظام باشند دیگر مبارزه مسلحانه با چنین نظامی چیزی جز خیانت نخواهد بود.
سخنان سعید شاهسوندی - بعد از دستگیری در عملیات مرصاد
قسمت اول
صفحه 1 از 2
در سال 1348 به هنگام تحصیل در دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز به عضویت سازمان درآمدم و در فراز و نشیب های مختلف آن فعالانه شرکت داشتم .در سال های 48 و 49 در شیراز بودم و در جریان ضربه ساواک به سازمان در سال 50 به تهران رفته و طی سالهای 50 تا 54 در شهرهای مختلفی نظیر تهران, مشهد, قم و مدت کوتاهی در اصفهان به صورت مخفی فعالیت داشتم . در سال 53 و 54 به دنبال مارکسیست شدن سازمان همراه مجید شریف واقفی و صمدیه لباف در مقابل این جریان ایستادگی کردیم که در جریان آن مجید شریف واقفی به دست سازمان سوزانده شد و مرتضی صمدیه لباف توسط رژیم دستگیرواعدام شد. من نیز در اردیبهشت ماه سال 54 دستگیر و به حبس ابد محکوم شدم.
وی افزود: مدت محکومیت خود را در زندانهای قصر, اوین و قزل حصار گذراندم و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی یعنی ده ماه 1357 همراه با سایر زندانیان آزاد شده و به زادگاه خود مراجعت و یکی از شعب سازمان را در این شهر تأسیس کردم و به جلب و جذب نیرو پرداختم در جریان اولین انتخابات مجلس اول نیز به عنوان کاندیدای سازمان در شیراز معرفی شدم, که به علت کسب آراء ناچیز مردم به مجلس راه نیافتم. وی گفت: پس از مدتی به تهران برگشتم و در قسمت تحریریه نشریه سازمان که تحت سرپرستی موسی خیابانی و بعدها علی زرکش قرار داشت به فعالیت پرداختم و تا آخرین نشریه سازمان که در 30 خرداد 1360 منتشر شد در این نشریه به فعالیت خود ادامه دادم. وی افزود: این نکته که از طریق این نشریه ما چه مقدار جعل واقعیت کرده و به نشر اکاذیب و دورغ جلوه دادن حقایق جاری پرداختیم و در راه مقاصد سازمان, حق را باطل کردیم موضوع جداگانه ای است که در فرصت آتی به آن خواهم پرداخت. وی گفت: پس از فاز نظامی من در زمره اولین گروه تیم اعزامی به کردستان در تیرماه 1360 نزد رهبر حزب دمکرات ( قاسملو ) رفتم و در آنجا مستقر شدیم و طی ملاقات و گفتگوهائی که با قاسملو داشتیم برنامه رادیوئی سازمان را با کمک و امکانات حزب دمکرات به راه انداختیم. وی ادامه داد: طی اقامت در کردستان سفرهائی هم به خارج, ازجمله به پاریس و آلمان داشتم که در جریان این سفر در طی ملاقات با رجوی در پاریس تصمیم گرفته شد رادیوی سازمان به لحاظ فنی تقویت شود و برای نیل به این منظور مسافرت هائی به کشورهای مختلف ازجمله آمریکا انجام دادم و تعدادی فرستنده های آمریکائی را تهیه کردم و به بغداد فرستادم و خودم هم بعداً در تشکیلات رادیوی سازمان را به کار پرداختم.
وی در مورد شیوه تبلیغ در رادیو مجاهدین گفت: در رادیو هم مثل نشریه بلکه با ابعاد گسترده تر کماکان جعل واقعیات, تحریف و دروغ ادامه داشت البته اینکه چه تعداد از مردم به آن گوش می دادند و اینکه اساساً به دلایل مختلف تکنیکی و فنی تا چه حد مطالب این رادیو قابل شنیدن بود مسئله ای دیگر است اما تا آنجائی که به تبلغات سازمان مربوط می شد از حق و باطل کردن و دروغ و تحریف و لجن پراکنی نه تنها خودداری نمی شد بلکه روزبروز هم بر ابعاد آن افزوده می شد. وی افزود شدت انحصارطلبی و لجن پراکنی و تبلیغات دروغ سازمان به حدی بود که به تدریج و روزبروز معدود متحدان سازمان هم از دور و برش پراکنده شدند چرا که این شیوه برخورد آنها را هم دربرگرفت و سازمان به جائی رسید که امروز در انزوای مطلق قرار گرفته به طوری که از نیروها و شبه نیروهای جمع آوری شده خبری نیست. وی اضافه کرد: شدت انزوا و پرت افتادگی سازمان به حدی بود که آخرین نمونه اش را در عملیات اخیر مرصاد شاهدش بودیم و که با توسل به انواع عوامفریبی ها و لطایف الحیل و دروغ, حداکثر 5 هزار نفر از گوشه و کنار دنیا جمع آوری کردند و کسانی که غالباً فاقد آموزش نظامی بودند به گمان اینکه خواهند توانست با این تعداد افراد در مقابل یک انقلاب عظیم ده ساله با نیروهای میلیونی حمایت کننده ایستادگی کنند این عملیات خائنانه را انجام دادند.وی در مورد نحوه دستگیری خود گفت: به دنبال بروز بحران و بن بست در درون سازمان ناشی از سیاست ها و روشهائی که روزبروز در بیرون به انزوای سازمان می انجامید و در درون اعتراضات و نارضایتی ها را دامن می زد در سطوح اعضاء و مسئولان و مرکزیت سازمان هم نارضایتی ها و اعتراضاتی را برانگیخته بود, این نارضایتی ها که گاهی به صورت اعتراضات درون تشکیلاتی عمل می کرد پاسخ جدی پیدا می کرد و عمدتاً با برخوردهای تشکیلاتی با پایین کشیدن افراد و گرفتن موضع تشکیلاتی آنها و حتی خروج افراد از تشکیلات پایان پیدا می کرد و فی الواقع درمانی برای آنها متصور نبود چرا که اساساً درمان پذیر نبودند. وی افزود: من در چنین وضعیتی قرار گرفتم و با مشکلات و مسائلی روبرو شدم که در جلساتی که داشتم مطرح کردم و متأسفانه و بنابه ماهیت سازمان پاسخ مقتضی نداشت. این وضعیت روانی و عقیدتی موجب شد که سؤالات جدی پیش روی من قرار گیرد.شکست سازمان و شرکت در آخرین عملیات و شکست مفتضحانه آن هم از لحاظ نظامی و سیاسی و مردمی و جهات دیگر نشان داد که بن بست ها و بحران هایی لاعلاج درون سازمان وجود دارند. انعکاس این وضع به صورت بی انگیزه شدن بسیاری از افراد و ا تسلیم شدن تعدادی دیگر جلوه گر شد و من هم با وجود شرکت در عملیات مرصاد و زخمی شدن سرانجام در یک فرصت مناسب خودم را معرفی کردم. وی هدف و انگیزه شرکت خود در این مصاحبه گفت: 19 سال شرکت در فعالیتهای مختلف سازمان و برای نشان دادن مجموعه خطاها و ضرباتی که زدیم احساس می کنم که ضرورت دارد این توضیحات را شرح دهم و بیان کنم که چطور می شود شعار آزادی داد و از صبح تا شام هم آن را تکرار کرد و دیگران و به ویژه جمهوری اسلامی را به خاطر دعاوی نبود آزادی مورد انواع و اقسام توهین ها, حملات و لجن پراکنی ها قرار داد اما در همان حال و در درون تشکیلات بدترین و سرکوبترین مناسبات را داشت و اینها را تقویت کرد.
من در مجموعه سخنانم می خواهم نشان دهم که چطور می شود شعار استقلال داد اما در عمل زیر علم مرتجع ترین حکومت های منطقه نظیر شاه حسین و یا صدام و آمریکا رفت و از آنها برای شرکت در جلسات دعوت کرد و برای ادای توضیحات و جلب حمایت آنها به جلسات و کنفرانس ها و پارلمانهای آنها رفت یا حتی عکس و تفسیرهای چنین اقدامات را منتشر کرد و درواقع سازمان به حمایت امپریالیست ها از خودش افتخار کند. امپریالیست ها در بازی با مهره هائی نظیر سازمان تجربه و سابقه طولانی و تاریخی دارند یعنی اینکه هرگاه منافعشان ایجاب کند و منفعت خودشان را در سر بریدن و یا رهاکردن سازمان ببینند لحظه ای درنگ نخواهند کرد.
وی هدف دیگر خود را از انجام این مصاحبه عذر تقصیر به پیشگاه خداوند, رهبر انقلاب و مردم و اذعان اصالت ها و حقیقت هائی که کوردلانه انکار می شوند ذکر کرد و اظهار امیدواری کرد انجام این گفتگوها بتواند دروغگوئی ها و حق و باطل کردن های وی را جبران کند. وی هدف عمده دیگر این گفتگو را بیان وقایعی که خودش مشاهده و در برخی مواقع کارگزار و مجری آن بوده است برای کسانی که به دلایل گوناگون به سازمان باور دارند, ذکر کرد و افزود: من مایلم سرگذشت خودم را به هواداران و اعضاء و خانواده های آنان بگویم که آنها بیش از این به کجراه نروند و تا دیر نشده در مسیری که جز خیانت به مردم ثمری ندارد, غرق و غوطه ور نشوند. وی افزود: برای انجام این مصاحبه تحت هیچ گونه فشاری نبوده ام و از مرداد ماه تاکنون اصرار بر انجام این مصاحبه داشته ام که به دلایل مختلف انجام آن تاکنون به تعویق افتاده بود.
وی که به سؤالات یکی از اعضاء دستگیر شده سازمان پاسخ داد در مورد خائن و بریده خوانده شدن اعضائ یا هوادارانی که مصاحبه تلویزیونی می کردند و عکس العمل سازمان در پیرامون مصاحبه خود وی گفت: معمولاً عکس العمل های سازمان مضمون واحدی دارد که به تناسب افراد مختلف ممکن است کمی کمرنگ و یا پررنگ شود و معمولاً به کمک بعضی دست خط ها و نوشته های افراد و خود من مربوط به زمانی که در تشکیلات بودم قسمت هائی از این نوشته ها و دستخط ها را با بریدن قسمت های مورد نظر منتشر و منعکس می کند تا نشان دهند که فرد موردنظر از مدت ها پیش بریده یا پایین کشیده بود و به اصطلاح محلی از اعراب در سازمان نداشته و یا اینکه سعی می کنند از طریق مختلف و افراد گوناگون شاهد و دلیل بیاورند که این فرد به دلیل داشتن فلان خصلت سیاسی کنار گذاشته شده, تصفیه یا از تشکیلات بیرون بوده است و مطمئنااین شیوه در مورد خود من هم با اطلاق کلمه خائن و یا بریده از سازمان مطرح خواهد شد.
ازجمله واژه های دیگری که سازمان به افرادی مثل من نسبت می دهد کلماتی نظیر: واداده, لیبرال, سازشکار, آنارشیست, بی انگیزه, فاقد شعور سیاسی و تصفیه شده است که در تبلیغات سازمان زیاد به کار می رود. وی افزود: اما اینها به این سؤال ها پاسخ نمی دهند که این شخص از کی بریده, به کی پیوسته است و یا مثلاً خائن به چیست و اگر شما می دانستید این فرد بی انگیزه و فاقد شعور سیاسی و آنارشیست و خائن و... بوده چرا هیچ عکس العملی نشان ندادید و به محض اینکه علیه شما حرف زد این القاب را دو مورد او به کار می برید؟ چرا موقعی که در سازمان شما بود و این عیبها را داشت او را طرد نکردید و اینها شیوه هائی است که خود من نیز موقعی که در نشریه و رادیو بودم علیه افراد بسیاری به کار برده ام یا شاهد به کارگیری این حربه علیه دیگران بوده ام البته این برای اولین و آخرین بار نخواهد بود. گفته های ( عقاید ) من که گفته های ( عقاید ) تعداد زیادی از افراد سازمان خواهد بود ( است ) بیان فعالیتی است که در جامعه جاری است.
وی به تحولات درونی سازمان منافقین طی چند ساله قبل از پیروزی انقلاب اشاره کرد و گفت: مبانی تئوریک سازمان در مدت چهار سال و دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا خرداد 1367 که به اصطلاح فاز سیاسی سازمان عنوان می شود از سال ها قبل تنظیم شده بود. وی افزود: شناخت وقایع آن سال ها در حال حاضر که سال های طولانی را پشت سر گذاشته ایم و بسیاری از پیچیدگی های آن برملا شده است, کار زیاد مشکلی نیست. وی سپس به تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین به مارکسیسم, سوزاندن شریف واقفی و ترور افراد سازمان اشاره کرد و گفت: توجه به این مرحله می توانست به عنوان یک زنگ خطر مورد استفاده قرار گیرد و بسیاری از انحرافات را تصحیح کند طوری که سازمان گرفتار وضعیت امروزی نشود. وی گفت: اگر آن وقایع یعنی اعلام مارکسیست شدن سازمان که به مارکسیست شدن بخش عظیمی از افراد سازمان انجامید و حوادث خونباری که متعاقب آن به وجود آمد به عنوان تحولی که از خارج بر سازمان تحمیل شده است مطرح نمی گشت و عنوان کودتا نمی گرفت و همچنین اگر ریشه های آن قضیه در مناسبات تشکیلاتی و نقطه نظرات سیاسی و جنبه های ایدئولوژیک سازمان تحلیل می شد و علت آن مشخص می شد, شاید سازمان چنین وضعی را پیدا نمی کرد و وقایع پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین شکلی به خود نمی گرفتند و حوادث سی خرداد 60 به وجود نمی آمدند. وی افزود: از نکته های مهم در آن سال ها این بود که سازمان نیروهای مذهبی و مسلمان خارج از خودش را و کسانی را که خواستار تصحیح سازمان بودند, نفی می کرد.
نیروهای که معتقد بودند ریشه حادثه مارکسیست شدن و کشت و کشتار درون سازمان را باید در اشکالات و انتقاداتی که در سیاست ها و ایدئولوژی سازمان به طور مشخص وارد است, بدانیم و آن نکات را تصحیح کنیم. عضو مرکزیت سازمان مجاهدین گفت: سازمان نه تنها به نصایح این نیروها که کم هم نبودند و در میانشان کسانی از روحانیت نیز وجود داشت ( که اینک از مسئولان و مقامات کشور هستند و آن موقع جزء ناصحین بودند ) و همین طور به نصایح افراد غیرروحانی ولی باسابقه توجه نکرد بلکه تمامی این افراد خیرخواه را که در حقیقت خواستار تصحیح مواضع و اسلامی شدن به معنی واقعی کلمه سازمان بودند, راست راست ارتجاعی و مرتجع خطاب کرد. وی افزود: سازمان حتی پا را از این هم فراتر گذاشت و این افراد را به عنوان تهدیدکننده اصلی خود معرفی کرد و معلوم است که چنین دیدگاهی چه سرانجامی داشت. شاهسوندی گفت: این نقطه نظری بود که درواقع سازمان در سال 54 و پس از آن تا سال های 55 و 56 در زندان ها تدوین کرد که مسعود رجوی مشخصاً از تنظیم کنندگان این نقطه نظر بود. وی افزود: هنوز مدت کوتاهی از این تحلیل ها در درون زندان نگذشته بود که در بیرون از زندان امواج پیروزمند انقلاب شهرهای ایران را یکی پس از دیگری دربرگرفت.
سازمان موج گسترده انقلاب و فراگیری آن در سراسر میهن را با بهت و ناباوری مشاهده می کرد و می دید که در رأس این حرکت شکوهمند و نیروهای مردمی کسانی قرار دارند که سازمان در تحلیل های درون تشکیلاتی خود آنها را مرتجع و راست ارتجاعی خطاب کرده بود و حتی گفته بود که آنان جزء نیروهای میرنده و رو به زوال هستند. سازمان در آن موقع مشاهده می کرد که نه تنها این تحلیل ها درست از آب درنیامد بلکه این نیروها توانسته اند, توده های میلیونی مردم مسلمان را به حرکت درآورند و همان گونه که دیدیم توانستند کمر بزرگترین دیکتاتور منطقه را بشکنند و او را وادار به فرار کنند و درواقع دیکتاتوری 2500 ساله شاهنشاهی را نابود سازند. شاهسوندی افزود: انقلاب اسلامی ایران یک واقعیت علنی بود و شاید بشود گفت که بزرگترین واقعیت دهه های اخیر در سطح جهان بوده و سازمان در قبال این واقعیت برای حفظ خودش دو راه بیشتر در مقابل نداشت. اول اینکه روی کلیه بافت های خودش خط قرمز بکشد و بطلان آن را صراحتاً اعلام کند و راه دیگر نادیده گرفتن واقعیت بود واقعیتی که مثل خورشید در جامعه آشکار بود و کاری که سازمان در پیش گرفت درواقع راه حل دوم یعنی انکار واقعیت بود. وی گفت: سازمان نمی خواست واقعیتی را که در جامعه جریان داشت ببیند و در مقابل آن سر تسلیم فرود آورد و طبعاً از این رهگذر بتواند ضمن حرکت در مسیر انقلاب در راه خدمت به مردم گام بردارد
. سازمان برای نفی این واقعیت ناچار به تحلیل های مختلف متوسل می شد. گاه انقلاب را محصول شرائط خارجی و فلان تحول در سطح بین المللی و یا فلان تغییر در حکومت آمریکا ذکر می کرد. حتی در تحلیل های خود انقلاب را محصول زدوبندهای سیاسی نیز عنوان می کرد و معلوم بود با چنین موضع گیری, سازمان هیچگاه نمی توانست واقعیت را درک کند و از طرفی سازمان که اعضایش تازه از زندان بیرون آمده بودند تعداد اندکی نیرو داشت که می توان گفت حداکثر نیروهای تشکیلاتی سازمان حدود 150 تا 200 نفر بودند. این زیرکی را هم سازمان داشت که برعکس گروه هائی مثل پیکار هر چند در درون خود را جزء رهبری جامعه تلقی می کرد ولی این واقعیت را از نظر دور نداشت که نیروهایش بسیار اندک و قادر به رویاروئی با نیروهای عظیم و میلیونی طرفدار انقلاب نیستند. درواقع تلفیقی از حق پوشی و نادیده گرفتن واقعیت به علاوه حرص و طمع کسب قدرت به هر شیوه و وسیله ممکن همراه شد با ذهنیت و ناپپختگی ناشی از دوران چریکی که دور بودن از جامعه را ایجاب می کرد و این سه عامل باعث شد که سازمان راه دوم را انتخاب کند یعنی حاضر نشود به واقعیت زمانه تن بدهد.
عضو مرکزیت سازمان مجاهدین در ادامه مصاحبه گفت: این مسئله, برای سازمان یک تناقض جدی در پی داشت سازمان تلاش می کرد تا آنجا که می تواند حول سه محور فعالیت خود را تنظیم کند: هدف اول جلب و جذب هر چه بیشتر نیروهای آزاد شده تحت تأثیر امواج انقلاب به ویژه نیروهای جوان که هدف و منظور شماره یک ما بودند. نیروهائی که تحت تأثیر امواج نیرومند انقلاب اسلامی آزاد شده و تحت تأثیر اندیشه های انقلابی بودند وگرنه سایر نیروهای غیرمذهبی در جامعه بودند و ما شاهد بودیم که آنها به این صورت نیرو نداشتند. وی افزود: برای جلب نیروهای جوان چاره ای نبود جز اینکه ما هم تا آنجائی که می توانیم خودمان را در ابتدا به ویژه همرنگ جماعت بدهیم, زیرا کافی بود که مردم کمترین مخالفتی را مشاهده کنند تا کاسه و کوزه های سازمان را به هم بریزند. وی گفت: در اوائل انقلاب تعدادی از چهره های شناخته شده و کاملاً معروف سازمان در سخنرانی هائی که داشتند و بعد از اینکه طی بیانیه ای در اسفندماه اعلام موضع و در قبال جمهوری اسلامی نقطه نظراتی متضاد با نقطه نظرات جمهوری اسلامی بیان کردند, بسیاری از نیروهای روشنفکر دانشگاهی که آن موقع از سازمان حمایت می کردند, از سازمان جدا شدند. سعید شاهسوندی سپس به سخنرانی خود در دانشکده نفت آبادان اشاره کرد و گفت قبلاً در این دانشکده سخنرانی داشتم و مردم زیادی آمده بودند چرا که آنها ما را درواقع مثل سایر نیروها در راستای انقلاب و وفادار به مردم می دانستند ولی در سخنرانی دیگری که پس از اعلام موضع سازمان در همان دانشکده داشتم حتی صد نفر هم نیامده بودند که این عدم استقبال مردم باعث شد تا ما مراسم را تقریباً تعطیل کنیم و این وضعیتی بود که در سایر شهرستان ها و در تهران هم وجود داشت. به همین دلیل است که می بینیم از ابتدا ما شروع کردیم خود را جزء نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی معرفی کنیم.
وی گفت چاپ و پخش پوستر معروفی شامل عکس اما م و آرم سازمان یکی از این اقدامات بود و ما تلاش می کردیم با این کارها خودمان را به انقلاب بچسبانیم. کار دیگری هم که در این جهت صورت گرفت انتشار جزوه توضیحی بود در مورد تشریح آرم سازمان و آن جزوه نشان می دادکه ما نیروهای مسلمان و وفادار به انقلاب و طرفدار مستضعفین هستیم. این سیاست بعدها هم تا مدت طولانی تا 30 خرداد کماکان دنبال می شد البته با شدت و ضعف هایی بسته به تناسب مسائل روز و تعادل قوائی که سازمان فکر می کرد. وی افزود: چسباندن خودمان به انقلاب به تدریج کمرنگ تر شد تا به 30 خرداد و درگیری مسلحانه با جمهوری اسلامی انجامید. وی گفت: چاپ پیام های امام و عکس رهبر در نشریه سازمان و انتخاب قسمت هایی از گفته های امام و حتی گرفتن عکس با امام برای استفاده تبلیغاتی از آن عکس که موفق نشدیم و تلاش در گام بعدی برای نزدیک شدن به مرحوم آیت الله طالقانی و پنهان شدن در پشت وی و پدر خطاب کردن ایشان از روش هائی بود که سازمان « منافقانه » در پیش گرفته بود و ازجمله اهدافش نیز جذب تعدادی از نیروهای آزاد شده تحت تأثیر انقلاب بود.
وی افزود: البته مسئله جاذبه هائی که سازمان به عنوان مبارزه با شاه و امپریالیسم مطرح می کرد نیز سرمایه هائی برای سازمان به حساب می آمدند به این ترتیب خط جلب نیرو ادامه می یافت و به تدریج که قضایا پیش رفت سازمان توانست تا اندازه ای نیروهای موردنظر خودش را جلب کند. شاهسوندی گفت: سازمان برای ایجاد تشنج در جامعه و همچنین استفاده از موج تشنج و گرفتن ماهی از آب گل آلود مسائلی ازجمله مسئله چماقداری و نبود آزادی را مطرح می ساخت و روی آن کار می کرد. سازمان با متحدانی که توانسته بود در گوشه و کنار جامعه پیدا کند, این موضوع را دامن می زد و در سخنرانی ها و نشریه هایی که چاپ می شد نیز عکس هائی در رابطه با این مسئله یعنی نبود آزادی و چماقداری که سوژه های دائمی و ثابت تبلیغات آن موقع سازمان بود چاپ می کرد. وی گفت: به اصطلاح این مرحله ای است که سازمان اقدام به افشاگری می کند سازمان از دروغ گفتن و تبلیغات از اساس دروغ و ناروا بی حد و مرز استفاده می کرد.
به این ترتیب سازمانی که انقلاب و رهبری آن را راست و راست ارتجاعی تحلیل می کرد یک باره در ظاهر و در اجتماع این کلمات را, به کار نمی برد و از در دیگری وارد می شد و خود را وفادار به انقلاب و جمهوری اسلامی معرفی می کرد و به اصطلاح حاضر می شد که در چارچوب نظام فعالیت کند. وی گفت: سازمان این هوشیاری و زیرکی را نسبت به سایر گروه ها مثل پیکار و فدائی که درگیری های کردستان, خوزستان و گنبد را ایجاد کردند داشت که ابتدا ساکت باشد و در آن ماههائی که هنوز نیروهای خود را آماده نکرده وارد درگیری نهائی نشود و طبیعتاً خودش را به عنوان نیروئی مطرح می کرد که حاضر است قواعد دمکراسی را بپذیرد. یعنی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی با حفظ نقطه نظرات خودش که هیچ وقت هم این نظرات را صریحاً اعلام نکرد تا این قواعد را بپذیرد. این پذیرش یک تناقض داشت که هیچ وقت هم سازمان از آن خلاص نشد چون دمکراسی قواعدی دارد و اولین قاعده آن این است که ما نمی توانیم به نام بگوئیم به ما دمکراسی و آزادی بده می خواهیم تو را سرنگون کنیم. عضو مرکزیت سازمان افزود طبیعی است که نیروی مقابل هم اگر هدف ما این باشد عکس العمل نشان خواهد داد. یعنی ما از یک طرف معتقد بودیم که سرانجام با نظام جمهوری اسلامی درگیری خواهیم داشت و حتی در بحث های خودمان زمان این درگیری را نیز مشخص می کردیم. وی افزود: پس از این مرحله است که می بینیم سازمان وارد یک مرحله گسترده فعالیت های سیاسی می شود و سعی می کند با نیروهائی متحد شود و یک جبهه ضدرژیم به قول خودش جبهه ضدارتجاع تشکیل بدهد. ولی این مسئله اساسی وجود داشت که چطور می شود این تناقض را حل کرد.
تناقضی که از یک طرف مکاتبه با مقاماتی بود که ما آنها را مرتجع خطاب می کردیم دائر بر فقدان آزادی و وجود اختناق و چماقداری و از سوی دیگر در تحلیل ها, روز شمار درگیری محتوم نظامی در آینده را مطرح می ساختیم و تازه به این هم اکتفا نکرده و گفته شد ما در صورت درگیری شش ماهه حکومت اسلامی را سرنگون کرده و خود زمام امور را به دست می گیرم. این طرز فکر نشاندهنده ذهنیت ناپختگی و خامی ناشی از دوران چریکی و دور ماندن از مردم بود و این تناقض و دوگانگی تا آخر فاز معروف به فاز سیاسی ادامه داشت. پیداست که درواقع این درگیری ها به خاطر وجود تناقض در سازمان اجتناب ناپذیر بود. به هر حال مردم عکس العمل نشان می دادند.
..: آخرین ارسال ها :..
مناسبتها : برگزاری راهپیمایی 22 بهمن 1391در پهنایی
مناسبتها : رزمایش گردانهای واکنش سریع بیت المقدس - پایگاه مقاومت
[عناوین آرشیوشده]
کپی برداری از مطالب وبلاگ فقط با ذکر منبع مجاز میباشد .
All Rights Reserved 2005-2006 © by
RostayPahnaey.parsiblog.com
This Template Designed By Mohammad Bagheri | power ByParsiBlog
wwWw.Theam.TK -
wWw.TMPfa.TK -
wWw.MyBaran.TK
لینک ثابتنظرات شما ()